سکوت دهه سوم

این پسر خوشگل خوش هیکل با موهای مشکی تا روی شونه ش کی بود توی خواب من؟ این دهه شصتی بازیا چی بود که رفتم توی زیرزمین خونه مادربزرگه قایم شدم؟ خب پسر به اون ماهی، می‌رفتی از نزدیک زل میزدی بهش دیگه! اه

یکی دیگه از اون فکرهایی که واقعا برام آزار دهنده ست همون تئوری زندگی توی یک دنیای شبیه سازی شده ست. تصور اینکه مهره‌ی بازی یک عده موجود هستی و دارن از پشت اسکرین نگات می‌کنند وحشتناکه.

مثل گنجیشکای بی لونه و بی جای محله، دیگه هیچ جا تو درختا جای من نیست که برم.

اون گربه‌ها رو دوست داره. عاشق اینه دختر بچه داشته باشه. فلسفه، اقتصاد، توریسم، زبان انگلیسی، و شطرنج از مورد علاقه‌هاش هستند. موسیقی بی کلام، و یا راک و متال گوش میده. ظاهر آرام و با اعتماد به نفسی داره. و یکبار که سیگارش رو روشن کرد، باد دودش رو آورد سمت من، عذر خواهی کرد و بلافاصله خاموشش کرد.

جمعه مان را چطور گذراندیم؟ تمام امروز رو مزرعه بازی کردم و به هیچ چیز جز کشت و پرورش و حمل و نقل و تکمیل و زیبا سازی شهری فکر نکردم.